قدم ها سست و مقصد دور و عشقی پا نمیگیرد

جفا در عرصه میدان دار و در ما خا_نه میگیرد

 

چکش وارونه های عشق میفهماند این دل را

که دیگر دست گرمش در دو دستم جا نمیگیرد

 

بقای عمرتان باشد به پایان میرسد عمرم

که در تقدیر بد راز بقا معنا نمیگیرد

 

چون اینجا چشم تنگ دلبران مرگ است خواهم رفت

دلم تنگ آمده ، آرامش خود را نمیگیرد

 

#علی_سعیدی_بینوا


بداهه مشترک گروه شعر و ادب ایرانی

بیت مطلع????

لابلای دفتر مشقی که دایم خط خطی ست
برگه ی بخت بدم در زندگی تا خورده بود

#علی_سعیدی_بیـنوا

کشتی بی ناخدا را موج دریا خورده بود
ناخدا را ساحل ارام تنها خورده بود

#پریسا_شریعتی

زندگی سرگرم بازی دادن ما بود و هست
یک ورق اما نخوانده بین آن لا خورده بود

#سوگل

خواستم شعری بگویم تا بخوانی ای دریغ 
شعر من ازچشم های تو رکب ها خورده بود

#آذین_قانع

یک نفر در یک کتاب کهنه اما پر ثمر 
لابه لای غصه ها در زندگی جا خورده بود

#مريم_ترشيزيان

حتم دانم بردلم مهری زمولا خورده بود
جام عشق مرتضی رادل زبالا خورده بود

روح و جانم نذر نام دلکش شیر حنین 
اوکه نامش برنگین عرش اعلا خورده بود

#س_احمدوند

زنده بود اما دلش سرد و تهی از زندگی
در هوای خاطراتت باز تیپا خورده بود

#مريم_ترشيزيان

از عروض و قافیه گفتیم و رفتیم ای جوان 
پشت هم شیرینی اش را هم شمیسا خورده بود

#پریسا_شریعتی

اولین باری که پاییز نگاهت نقش بست
بر زمین ، افتادنم مهر تقلا خورده بود

#علی_سعیدی_بینوا

دردها در سینه بود و هیچ کس بویی نبرد
از سکوت لال من حتی خدا جا خورده بود

#سوگل

این دل ما چون به وقت آمدن دستی ندید
از طنین گام‌های رفتنت جا خورده بود

#سولماز_‌فرهنگی

در میان غصه های زندگی قِل خورده ام
 مُهر تنهایی به جان من هویدا خورده بود

#زهرا_کریمی

این دل درد آشنا و این دل شیدای ما 
با خیال روی ماهت هر زمان پا خورده بود

#اسماعیل_جلیلی (غافل)

خشم طوفان موج دریا را به ساحل می کشید 
مرغ دریا از هجوم ماهیان جا خورده بود

#دریا_آزاد

حجله ی خونین این دل از قضای روزگار
از دو چشم آتشینش تیر حاشا خورده بود

#اسماعیل_جلیلی (غافل)

شابلونهای کج تفسیر خوابم میکشند
نقشه ی عمری که در مغزم معما خورده بود

#علی_سعیدی_بیـنوا

زخم تلخ روزگاران بر جیبن یاد توست
همچو یک پای شکسته از خودش پا خورده بود

#مريم_ترشيزيان

شرح حالم را ببین در این سرای بی کسی
زخمهای مانده درد آشکارا خورده بود

#زهرا_کریمی

ما نوشتیم از همان آغاز از مهر و وفا
گرچه این دل از جفاهای تو سرما خورده بود

#سولماز_فرهنگی

روح تنهایی که دردش دوری و غربت شده
کاش یکبار از نگاه تو دلش جا خورده بود

#شهره_جانقربان

دوستت دارم که دنیا در سرم وارونه شد
چرخه ی ما در رفاقت زخم رعنا خورده بود

#علی_سعیدی_بینوا

در سکوت سهمگین و سردی نای خزان 
مهر بدبختی من در فال یلدا خورده بود

#سارا_جوان 

بسته ام بار سفر دنیا پراز بی مهری است
مهر باطل شد که تاریخش به فردا خورده بود

#شهره_جانقربان

آیه های شور بختی و بلا از هر طرف 
بر تن و بر شاخ و برگ ساز سارا خورده بود

#سارا_جوان

دفتر مشق من از بیچارگی تا خورده بود 
خرمن احساس من در قلب تو پا خورده بود

#وحیده_مؤذنی

در غروب سردی از آدینه های لعنتی 
فعل رفتن در ضمیر باطنت جا خورده بود

#وحیده_مؤذنی

چون خیابان های تهران از شلوغی خسته ام
برج های طاقت عبرت نویسا خورده بود

#علی_سعیدی_بینوا

ساحلی بیتاب بودم با نگاهی منتظر
بازهم مجنون صفت راهش به دریا خورده بود

#شهره_جانقربان

نیک بنگر در درون چشمه‌ی جوشان عشق
این زمین گویا بنام نامی ِ ما خورده بود

#سولماز_فرهنگی

در الهیه سر پیچ خیابانی شلوغ
قرعه ی آوارگی در طالع ما خورده بود

#وحیده_مؤذنی

تا رسد دستم به دنیای دل و ایمان تو
شانه هایم  با وجودت هُرم گرما خورده بود

#زهرا‌_کریمی

سایه بانت انقراض سایه را میزد رقم
شانه ات تا لرزش بی قید دنیا خورده بود

#علی_سعیدی_بینوا


Sheroadabeirani.blogfa.com
alisaeidibinavaz.blogfa.com


نمی‌دانم اینجای زندگی

کدامین ایستگاه بدون قطاری‌ست

که مرا

متوقف کرده است

نه سوی حرکتی و نه

ساعت مشخصی

بی مقصد

در قاب آینده‌ای تاریک

تصویر شده‌ام

گاهی آلزایمرم توان می‌گیرد

هویتم را فراموش می‌کنم

آرام که می‌شوم

خیال برگشت به نقطه‌ی اول شروعم

تمام دارایی‌ام میگردد

اما

نمی‌توانم به یاد بیاورم

از کدامین گناه

آغاز کرده بودم

مسیر جهنم نابودی‌ام را

 

 

#علی_سعیدی_بیـنوا


خیسم کن ابر چشمم برگشته بوی باران
سرزنده باش با او در کوچه و خیابان

وقتی که سر به زانو در انتظار بودم
غیر از خدا ندیدم همدرد بینوایان

داد از گلو فزون بود آهی دگر به من داد
دردی که تن نداده بر داد ِ این گلستان

ای چشم خیسم اینجا ابری نمانده بس کن
خشکی زده نگردی مانند یک بیابان

برگشته بوی باران شاید ولی دروغ است
می آید او برای پایان عمر ایشان

#علی_سعیدی_بیـنوا


صبح چون هلهله برپا شده از دلبری ات باد هم طالب جنگ آمده با روسری ات بازتابی که رقم میخورد امروز ، مرا میکشاند طرف معرکه ی نوبری ات آبشاری به کمر ریخته موی خفنت بسکه جاری ست دُرافشانی ِ سرتاسری ات باد با میل هم آغوشی ِ گیسوی تو شد عاشق صبح ِ پر از شوخی و افسونگری ات بعد از این حادثه شاعر شده ام میگویی! باز هم معجزه کن با غزل آخری ات جلگه ی پیرُهنت سبزتر از خوزستان و چه زیباست همین جاذبه ی بندری ات آفتابی ست خلیج ِ تن ِ مواج ِ تو باز گُر گرفته است تن از چالش
و کوکبی ست احساس ناز ِ منقارها در کهکشهان ذهنشان وقتی رمیده از خیال ماهیها به آغوش تنگ دیگری میتنند و بوسه نواز میشوند. حجم دلتنگی ست میان ما محبوبم،، در داستان سیرک لبخندمان هیچ گزینه ای نیست به جستار لب هامان بیاید که علامت آخر ِ هرگز ، پرواز ِ بدون هم را بیاموزد. #علی_سعیدی_بینوا
تو را از میان تمامی ِ دختران فصل ها از خزر تا خلیج از جلگه ی عشق_ریز خوزستانی ام تا فلات قلب اناری ات به چله ی بختم کشانده ام که یلدای دلبرانه ی کرانه ی پاییزی ام باشی که مادرم را در سفره ی " ما " شدنمان به لبخند دعوت کنی که که که بیابی و بیاید این لکنت واره ی آسیب به اناری تبدیل شود و ترک بخورد بوسه ی لب فرو بسته ی لبم روی درشت دانه های احساست #علی_سعیدی_بینوا اشعار سپید یلدا #دلنوشته_شب_یلدایی

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

روزانه بی نهایت اجناس فوق العاده دانلود آنلاین فایل های الکترونیکی Braxtonbeqxq380 Accueil اینجا همه چی هست دیجیتال مارکتینگ و سئو یه انسان عادی که نیمچه دکتره????‍⚕️ مجله ی تفریحی همه چیز فروشگاه سینا تیم | خرید محصولات گیمینگ مردی تنها وخسته اززمونه